جنین در قرآن(2)
جنین در قرآن(2)
************
وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَينِ كَامِلَينِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ (بقره/233)
************
علم امروز نيز مدت زمان لازم شيردهي را دوسال مي داند.
زني كه به بچه شير مي دهد نيز رحم وي به حد طبيعي خود مي رسد. سه چهارم زناني كه به گشادي رحم دچار شده اند كساني هستند كه به فرزندان خود شير نداده اند.
چگونگي خروج نطفة زن و مرد
************
فَلْينْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ* خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ* يخْرُجُ مِنْ بَينِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ* (طارق/5 ــ 7)
************
ــ نكته آيه: آب جهنده اي كه انسان را درست مي كند از خروجي سفت و خروجي هاي نرم خارج مي شود.
خروجي «سفت» مفرد آمده و به معني «يكي بودن» آن است، مربوط به خروجي تخمك «زن» است. چنانكه در تصوير مي بينيم، تخمك زن يك خروجي بيش تر ندارد، و آن خروج از تخمدان است. خروجي تخمدان نيز بسته است. وقتي تخمك بخواهد بيرون بيايد به كناره جداره خروجي تخمدان مي رود. بعد در تخمدان فشار ايجاد مي شود و جداره تخمدان پاره مي شود و تخمك به بيرون جهش داده مي شود. تخمك زن در قرن نوزدهم كشف شد.
خروجي هاي نرم كه جمع آمده (يعني بيش از دو تا خروجي است، چون در عربي از سه به بالا جمع محسوب مي شود) مربوط به خروجي هاي نطفه مرد است.
درون بيضه كانال هاي خرطومي (مارپيچي) زيادي وجود دارد كه طول آن ها روي هم ديگر به چند صدمتر مي رسد. در آن جا پيوسته سلول هاي خاصي تقسيم مي شوند كه در هر روز ميليون ها كروموزم توليد مي كنند. و در كانال خرطومي سراسري پشت بيضه كروموزم ها از اطلاعات توارثي شارژ مي شوند. بعد ازطريق مجراي مني كه نيممتر طول دارد پس از دور زدن مثانه به درون غده زير مثانه رفته و پس از طي قسمتي از آن در آن جا در مجراي ادرار جاري مي شوند. علت جهش آن نيز انبساط ماهيچه هاي قوي است.
چنانكه در تصوير مي بينيم نطفه مرد بيش از يك خروجي دارد و همة آن ها نيز نرم مي باشند (يعني جلو آن مانعي وجود ندارد كه مانند درِ خروجي تخمدان زن بخواهد بتركد يا پاره شود).
************
يا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ* الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ * فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ* (انفطار/6 ــ 8)
************
«اي انسان! چه چيزي جاي آفريدگار خود كه درنهايت خوبي است چشم تو را گرفته؟! آفريدگاري كه تو را آفريد، مدت كوتاهي بعد تو را به اندازه هاي مساوي تقسيم نمود، و مدت كوتاهي بعد تو را به تعادل رسانيد ــ در هر شكلي كه خواسته بود تو را رفتهرفته شكل داد».
حرف «ف» حرف عطف براي ترتيب و تعقيب است. يعني انجام كاري را بلافاصله يا با فاصلة كوتاهي پس از انجام كار ديگري بيان مي كند. (مدت زمان فاصله بستگي به كلِ زمانِ مقولة مورد بحث دارد». و جمله به اين معني مي شود كه «تسويه» در مدت كوتاهي پس از «خلق» صورت مي گيرد و «تعديل (تعادل)» پس از تسويه صورت مي گيرد.
ــ نكات آيه:
1 ــ انسان ابتدا آفريده مي شود. 2 ــ انسان مدت كوتاهي پس از آفرينش به اندازه هاي مساوي تقسيم مي شود. 3 ــ انسان مدت كوتاهي پس از تقسيم شدن به تعادل رسانده مي شود. 4ــ انسان پس از به توازن رسيدن آغاز به شكل گرفتن به شكلي كه از پيش خواسته شده (ازپيش تعيين شده) مي كند.
1.انسان ابتدا آفريده مي شود:
وقتي سلول نطفه مرد (اسپرم) وارد تخمك زن مي شود و در هم ذوب و باهم تركيب مي شوند در آن زمان انسان به عنوان يک هويت و فرديت و اين كه چه ويژگي ها و خصوصيات فيزيكي خواهد داشت، آفريده مي شود.
2.انسان مدت كوتاهي پس از آفرينش به اندازه هاي مساوي تقسيم مي شود:
چنانكه آيه مي گويد: انسان ساعاتي پس از آفرينش (يعني ساعاتي پس از ذوب شدن هسته هاي سلولي اسپرم و تخمك كه در آن وقت انسان به عنوان يك هويت، يك ماهيت و يك فرد آفريده مي شود، كه در اولين شبانه روز صورت مي گيرد)، اولين تقسيم سلولي صورت مي گيرد. از آن به بعد هر 12 تا 15ساعت سلول ها تقسيم مي شوند. درضمن 3 تا 4 شبانهروزي كه تخم در مسير رفتن به طرف رحم است، ابتدا به دو قسمت مساوي تقسيم مي شود، بعد به چهارقسمت، بعد به هشت قسمت، بعد به شانزده قسمت، و بعد به سي و دو قسمت. بعد سلول ها (يعني آن 32سلول) به دو دسته مساوي تقسيم مي شوند و خود را به كناري مي كشند.
3.انسان مدت كوتاهي پس از تقسيم شدن به تعادل رسانده مي شود:
در اولين سلول (يعني: سلول تخمك زن كه اسپرم وارد آن مي شود و در هم ذوب مي شوند)، مواد غذايي موجود در سيتوپلاسم (كه دور هسته را گرفته) بيش از ميزان مورد نياز هستة آن سلول است. به ميزاني كه سلولها رفتهرفته تقسيم مي شوند متعاقب آن نسبتِ زياديِ مواد غذاييِ موجود در سيتوپلاسم ها نسبت به ميزان مورد نياز سلول نيز رفتهرفته كم و كمتر مي شود. تا اين كه وقتي تقسيم آن ها تمام مي شود (به 32سلول مي رسند) اين نسبت به تعادل مي رسد. يعني پس از اين كه 16سلول آخر به 32سلول تقسيم شدند نسبت مواد غذايي موجود در سيتوپلاسمِ هر سلولي مساوي مي شود با ميزان نياز هستة آن سلول. و به اين شكل انسان (كه در آن نقطه همان سلولهاست) به تعادل مي رسد.
4.انسان پس از تعادل يافتن آغاز به شكل گرفتن به شكلي كه ازپيش خواسته شده است (ازپيش تعيين شده است) مي كند:
پس از اين كه تقسيم سلولي تمام مي شود و ميزان مواد غذايي موجود در سيتوپلاسم هاي سلول ها نيز معادل نياز هسته هاي آن ها مي شود، شكلگيري جنين آغاز مي شود. شكل و شمايل جنين و ساير خصوصيات فيزيكي آن نيز همانگونه كه آيه آن را مطرح مي كند پيش از اين كه جنين شكل بگيرد وجود دارد، كه انسان آن ها را به صورت اطلاعاتي كه به صورت كد در خلاياي توارثي ضبط شده درك و تصور مي كند.
************
مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (لقمان/28)
************
در رابطه با چگونگي برانگيخته شدن ما از يك حيات يگانه در آخرت، ما فعلاً چيزي نمي دانيم، ولي اين كه قرآن مي گويد: آفرينش و زندگي كنوني ما از يك حيات يگانه درست مي شود «درست» است. ما از يك حيات يگانه آفريده مي شويم، از يك سلول. وقتي سلول نطفه مرد وارد تخمك زن مي شود و با آن تركيب مي شود، در آن نقطه يك انسان آفريده مي شود، و چيزي بيش از يك سلول نيست.
************
وَهَدَينَاهُ النَّجْدَينِ (بلد/10)
************
و آيا ما او را (نوزاد انسان را) به طرف پستان ها هدايت نكرديم!
تحقيقاتي كه در اين رابطه انجام شده نشان داده كه وقتي نوزاد متولد مي شود اگر بند ناف وي بريده نشود و ميان پاهاي مادر به حال خود گذاشته شود، تقريباً پس از پانزده دقيقه شروع مي كند به خزيدن درجهت پستان مادر. گفته مي شود كه نوزاد بوي پستان مادر را مي شناسد و دنبال آن مي رود. (اين دليل شايد درست باشد ولي بو معمولاً «به طور يكسان» در فضا پخش مي شود. و وقتي انسان بخواهد بداند بو از كجا مي آيد، به اين طرف و آن طرف مي رود و مي بيند بو در كجاها بيش تر مي شود و در كجاها كم تر، تا اين كه خود را به محل بو مي رساند، درحالي كه نوزاد از همان ابتدا دقيقاً در راستاي سينة مادر پيش مي رود. به هرحال نكتة مورد نظر ما در آيه مطلق «هدايت شدن» نوزاد است كه در هرحال به قوت خود باقي خواهد بود).
قرآن گنجينه اي است سرشار از مسائل و مفاهيم گوناگون كه از قديمالأيام توجه بسياري از انديشمندان و صاحبنظران را به خود جلب كرده است. درباره اعجاب و اعجاز اين كتاب مقدس گفتنيهاي بسياري گفته اند و درمورد قدرت خارقالعاده قرآن همين نكته بس كه چگونه اعراب باديهنشين دوره جاهليت را به ملتي بدل كرد كه صلاي ايمان و وحدت و تمدن در جهان در دادند.
نيتروزآمينها، دسته اي از آمين ها هستند كه به عنوان سرطانزا شناخته شده اند. اين تركيبات در برخي گوشت هاي خام، مانند گوشت خوك سرخ شده وجود دارند. به نظر مي رسد كه يك علت حرام بودن گوشت خوك در اسلام و قرآن، برخي خاصيت هاي بد آن مانند همين وجود عامل سرطانزا در آن باشد.
درضمن يك عامل ديگر هم مي تواند وجود كرم تنياي مسلح كه باعث بيماري بسيار حادي در روده ها مي شود باشد.
************
قُلْ لََّا أَجِدُ فِي مَا أُوحِي إِلَي مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يكُونَ مَيتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (انعام/145)
«بگو اي پيغمبر در احكامي كه به من وحي شده من چيزي را كه براي خورندگان طعام حرام باشد نمي يابم جز آن كه ميته باشد يا خون ريخته يا گوشت خوك كه پليد است و يا حيوان كه بدون ذكر نام خدا از روي فسق ذبح كنند و در همينها كه حرام است نيز هرگاه كسي به خوردن آن ها مضطر گرديد درصورتي كه از روي ستم و از راه تعدي و تجاوز از فرمان خدا نباشد و به قدر ضرورت صرف كند باز خدا خواهد بخشيد كه همانا خداي تو بخشنده و مهربان است.»
************
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيكُمُ الْمَيتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره/173)
************
حُرِّمَتْ عَلَيكُمُ الْمَيتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيوْمَ يئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (مائده/3)
************
$ِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيكُمُ الْمَيتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (نحل/115)
«خدا بر شما بندگان تنها مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را به نام غيرخدا ذبح كنند حرام گردانيد و باز از همين حرام ها نيز اگر كسي مضطر و ناچار شود بيآنكه قصد تجاوز و تعدي از حكم خدا نمايد به قدر ضرورت تناول كند خدا البته غفور و مهربانست.»
************
بادها عمل لقاحها را انجام مي دهند
************
وَأَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً (حجر/22)
************
ــ نكته آيه: بادها لقاحهاي گوناگوني را انجام مي دهند و ازجمله باعث بارندگي مي شوند:
(جمع بودن «لَواقِح» به معني: تلقيحدهندهها، به اين معني است كه بادها بيش از دونوع عمل «تلقيح» انجام مي دهند).
همة كاركردهاي مذكور باد، نوعي عمل باروسازي است. (يعني: معني واژه لقاح همة آن موارد را در برميگيرد).
همينطور بادها، درختان و گياهان را تلقيح مي دهند كه برخي از تخمها و هاگهاي آن ها ازجمله قارچها ميكروسكوپي هستند.
************
إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيهَا حَافِظٌ (طارق/4)
************
هركسي در درون خود نيروي پشتيباني دارد.
«نَفس»: زندگي و خودآگاهي در پديده زنده، و آنچه غرايز و احساسات و هستي خود را درك مي كند و از خود به عنوان «من» ياد مي كند. پديده زنده با زنده بودن نَفس زنده است و با مردن نَفس مي ميرد و همينطور با مردن بدن نَفس نيز مي ميرد. نَفس فوت هم مي كند و فوت وضعيت ميان مرگ و زندگي است مانند خواب و بيهوشي). نفس در آيه مجاز است و به جاي جسم آمده است. به عبارتي آيه مي گويد: هر جسمي نيروي پشتيباني دارد كه نتيجة پشتيباني از زندگي آن جسم مي شود پشتيباني از «زندگي نفس آن جسم».
«حافظ»: اسم فاعل از مصدر حفظ است. حفظ به معني: چيزي را از درون يا در درون نگهباني و پشتيباني نمودن است. («حراست» به معني: چيزي را از بيرون نگهباني و پشتيباني نمودن است). و حافظ: كسي يا چيزي است كه چيزي را از
درون آن يا در درون آن نگهباني و نگهداري و پشتيباني مي كند).
ــ نكته آيه: هركسي در درون خود نيروي پشتيباني دارد:
بدن هر انساني يك سيستم حفاظتي دفاعي دارد. برخي از سلول هاي آن در جاي مخصوصي به انتظار وارد شدن غيرخوديها (باكتري ها، ويروس ها، ميكروب ها و مواد خطرناك) هستند و برخي با جريان خون در سراسر بدن گشت مي زنند و هنگام برخورد با دشمن با آن درگير شده و آن را از پا درميآورند. و به اين ترتيب سلامتي بدن را در برابر بيماري ها حفظ مي كنند و بدن زنده مي ماند و با زنده ماندن بدن نفس زنده مي ماند.
تصويري از سلول هاي مغز استخوان انسان كه با ميكروسكوپ ديده مي شوند. در مغز استخوان هر دقيقه ميليون ها سلول درست مي شوند تا به بخش هاي ديگر بدن صادر شوند. اين سلول ها بين يك صدم تا سه صدم ميليمتر قطر دارند.
************
أَيحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نََّجْمَعَ عِظَامَهُ* بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّي بَنَانَهُ (قيامت/3-4)
************
(واژه بنان در اصل به معني: «تكيهگاه و چيزي كه به نوعي و به نحوي به آن تكيه مي شود» است. در معني دوم خود ازجمله به: قسمت داخلي سر انگشتان، يعني همان قسمتي كه در تصوير مي بينيم اطلاق شده، به اعتبار اين كه «انسان در كارها و نشست و برخاست هاي خود به آن ها تكيه مي كند»).
ــ نكته آيه: سرانگشتان وضعيت خاصي دارند:
سرانگشتان هر فردي رسم و نمودار كاملاً منحصربه فرد خود دارد. حتي دو نفر دوقلو را نمي توان يافت كه نمودار سرانگشتان آن ها نظير هم باشد (دوقلوهاي موسوم به «دوقلوهاي همسان» كه از يك تخم درست مي شوند نيز نمودار سرانگشتان آن ها دقيقاً يكي نيست ولي تميز دادن آن ها دقت و بررسي زيادي مي خواهد). نمودار سرانگشتان از تولد تا وفات ثابت مي ماند، و به هرچيزي دست زده شود اثر خود را به جا مي گذارد، و قطر خط هاي آن در مردان از زنان، بزرگ تر است.
اين كه قرآن «دوبارهسازي سرانگشتان» را مطرح مي كند به اين معني نيست كه آفرينش سرانگشتان سختتر و پيچيدهتر از اندام هاي ديگر است، بلكه به اين معني است كه سرانگشتان چيزِ خاصي دارند و در آينده كشف مي شود و آيه روشن مي كند كه قرآن سخن خداوند است. انسان در قرن نوزدهم به وضعيت سرانگشتان پي برد.
************
يخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ* فَبِأَي آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (رحمن/22-23)
************
ــ نكته آيه: آيه مرجان را نعمت شمرده است:
در زمان پيامبر، مرجان استفاده اي كه بتوان آن را نعمت ناميد نداشته است. امروزه انسان از برخي مرجان ها در ترميم استخوان هاي آسيب ديده و ناقص شده استفاده مي كند. وقتي مرجان به استخوان پيوند زده مي شود، عليرغم اين كه بدن فسفات كلسيم دارد و مرجان كربنات كلسيم، با اين حال استخوان مرجان را رد نمي كند، بلكه آن را مي پذيرد. ابتدا خون دور قطعه مرجان را محاصره مي كند و آن را ذوب مي كند. بعد استخوان را در خود قاطي مي كند و رفتهرفته با استفاده از آن، خود را ترميم مي كند و دقيقاً شكل اصلي خود را به خود مي گيرد.
مرجان از استخوان قويتر است ولي تركيبات آن ها ضمن كم و زياد بودن در هركدام مشترك است. مثلاً هردو كلسيم، منيزيم و فلوئور دارند. كلسيم مرجان و استخوان تقريباً مساوي است. منيزيمِ استخوان تقريباً كمي كمتر از دو برابر منيزيم مرجان است. ازنظر فلوئور، مرجان كمي بيش تر از استخوان فلوئور دارد.
************
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيبَةً يَخْلُقُ مَا يشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ (روم/54)
************
ــ نكات آيه:
1.انسان ابتدا از چيز سست آفريده مي شود:
انسان در ابتدا از يك سلول آفريده مي شود كه تركيب در هم ذوب شدهاي است از تخمك زن و سلول مني مرد (اسپرم). اين سلول موجودي است كاملاً سست. يعني بياستخوان و غضروف و غيره.
2.مدتي پس از سستيِ ساختارِ خلقت، انسان پيوسته روند نيرومند شوندگي به خود مي گيرد:
پس از مدتي (تقريباً پس از سه هفته) رشد سلول اوليه (كه كاملاً سست است) به نقطة توليد استخوان مي رسد كه نيرومند ترين بافت بدن است. در استخوان ها نيز همانگونه كه بافت هاي جديد توليد مي شوند بافت هاي قديمي خراب مي شوند. از وقتي كه توليد بافت استخواني آغاز مي شود تا 30سالگي هر ساله پيوسته بافتي كه توليد مي شود يك درصد از بافتي كه خراب مي شود بيش تر است. يعني دقيقاً همانطور كه آيه مي گويد: انسان پس از سستي ساختار خلقت خود روند پيوستة نيرومند شوندگي به خود مي گيرد. (واژه جَعْل به معني «قرار دادن» به معني: پيوسته و همواره انجام دادن يا بودن چيزي يا كاري است. مثلاً وقتي آيه مي گويد: پس از سستي نيرومندي جَعْل كرده (قرار داده)، به اين معني است كه انسان پيوسته نيرومند مي شود).
3.مدتي پس از روند پيوستة نيرومند شوندگيِ ساختارِ خلقت، خلقت روند پيوسته سستشوندگي را در پيش ميگيرد:
از 40سالگي به بعد ميزان خراب شدن بافت هاي استخواني در هرسال يك درصد بيش تر از ميزان توليد آن هاست. به اين ترتيب چنان كه آيه مي گويد: مدتي پس از نيرومندشوندگي (كه تا 30سالگي بود)، انسان پيوسته روند سست شوندگي را در پيش ميگيرد (كه از 40سالگي است).
ضعيف شدن بافت هاي استخواني تا جايي مي رود كه سوراخ هاي ريز در آن ها ايجاد مي شود، طوري كه حتي يك بار سبك نيز مي تواند منجر به شكستگي آن ها بشود. امكان شكستگي استخوان در مردان نصف زنان است، چون مردان از ابتدا بافت استخواني بيش تري دارند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع:
پناهی ، حسین /فیض آبادی،حمیده ، بيولوژي در قرآن- ش10 ، انتشارات فیض دانش ،1389
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}